بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگر های زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگر های زیادی
یه مدت زیادی خودمو سانسور کردم. مرزهامو زیر پا گذاشتم، گوش دادم، تحمل کردم، حتی وقتی خسته و بیحوصله بودم. فقط واسه اینکه کسی ناراحت نشه. ولی یه جایی فهمیدم: من مسئول حال و احساس بقیه نیستم. من فقط مسئول خودمم. و مرز داشتن، نه بیاحترامیه، نه غرور — فقط احترام به خودمه.
نمیدونم اسمشو چی بزارم، بدشانسی؟ بد یمنی؟ یا بدبختی؟
دیروز صبح فیدیبو رو نصب کردم تا کتاب بخونم ولی عصر سرور فیدیبو شروع به آپدیت شدن کرد و از دسترس خارج شد، همین چند دیقه پیش داشتم توی سایت دایگو تنظیمات چت ناشناس رو درست میکردم که سرور این سایتم از دسترس خارج شد.
وقتشه به گینس خبر بدن تا یه رکورد جدید ثبت کنه، خخخ.
یـــک سینه حـــــــــــرف است
ولی نقطه چین بس است
قضیه از جایی شروع میشه که بعضیا فکر میکنن طرفشون خره و متوجه نمیشه، در حالی که میفهمه و به روی خودش نمیاره، مثلا قصهٔ من و خونوادم، مطمعنم اونا متوجه کثافت کاریام ( درس نخوندنام ) میشن ولی فقط به روم نمیارن، یا رفیقام که خیال میکنن متوجه تیکه ها و زرنگ بازیاشون نمیشم😏
این بلاگ رو ساختم تا هر وقت حوصله کردم بیام و چند خطی بنویسم، راجب موضوعاتی که ذهنمو درگیر میکنه، موضوعاتی که علاقه دارم، حرفایی که میخوام شنیده بشن و... .
تاریخ تولد این بلاگ؛ ۳۰ آبان ۱۴۰۳.
اینجا قبلا راجب موضوعات دانشجویی مینوشتم، ولی تصمیم گرفتم به بلاگ اصلیم ( بلاگ عمو لئو ) تغییرش بدم.
تاریخ تغییر کاربری بلاگ: ۱۷ تیر ۱۴۰۴.